در شبی از شبهای دلتنگی از تو می نویسم ...

 

شبي از پشت يك تنهايي نمناك و باراني تو را با لهجه ي گل هاي نيلوفر صدا كردم.

 

تمام شب براي باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم.

 

پس ازِ يك جستجوي نقره اي در كوچه هاي آبي احساس تو را از بين گل هايي كه  در تنهايي ام روييد با حسرت جدا كردم

 

پو تو در پاسخ آبي ترين موج تمناي دلم گفتي دلم حيران و سرگردان چشماني ست رويايي

 

و من تنها براي ديدن زيبايي آن چشم تو را در دشتي از تنهايي وحسرت رها كردم

 

همين بود آخرين حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگينت حريم چشمهايم را به روي

 

اشكي از جنس غروب ساكت و نارنجي خورشيد وا كردم

 

نمي دانم چرا رفتي؟

 

نمي دانم چرا ، شايد خطا كردم

 

و تو بي آن كه فكر غربت چشمان من باشي

 

نمي دانم كجا ، تا كي ، براي چه ،

 

ولي رفتي و بعد از رفتنت باران چه معصومانه مي باريد

 

نمي دانم چرا ؟ شايد به رسم و عادت پروانگي مان باز براي شادي و خوشبختي

 

باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم...!!.

 

 

 

 

 

نوشته شده در 25 تير 1389برچسب:,ساعت 1:24 توسط Fah| |

سلام.........

سلام به تو که چشمهای خسته ام را با هزاران قطره اشک که روی مژه هایم بی قراری میکنند به یاد تو روی هم می گذارم....

سلام به تو که تاریخ آمدنت را به یاد دارم اما تاریخ رفتنت را هزاران بار خط زدم تا فراموش کنم که از تو دورم.....

سلام به تو که هر وقت تو را می بینم چیزی ته دلم می لرزد مثل اولین اتفاق مثل لحظه پرواز...

سلام به تو که اونقدر با منی که هر وقت دست روی قلبم می گذارم حضور تو را می فهمم...

سلام به تو که بدون تو تمام لحظه های خوب برایم عمر حباب دارد.....

 


 

کاش بودی تا دلم تنها نبود      تا اسیر غصه ی فردا نبود 

کاش بودی تا برای قلب من       زندگی اینگونه بی معنا نبود 

کاش بودی تا فقط باور کنی        بی تو هر گز زندگی زیبا نبود

 

نوشته شده در 24 تير 1389برچسب:,ساعت 15:27 توسط Fah| |

سلام بچه ها خوبین؟

باید ببخشین تو این مدت وبلاگو آپ نکردم درگیر امتحانا بودم....اما همش واسه امتحانا نبود...راستشو بخواین دیگه خسته شدم،خسته شدم از روزمرگی...خسته شدم اینکه از صبح که از خونه میرم بیرون دروغ میشنوم تا وقتی که سرمو روی بالش میزارم و دورم پره از آدمایی که پشت نقاباشون قایم میشن و تنها کاری که بلدن دروغ گفتنه...آدمایی که فقط ظاهر انسان دارن ولی باطنشون از انسانیت کیلومترها فاصله داره!

تو این مدتی که گذشت سعی کردم واسه یه بارم که شده منطقی به دور و برم نگاه کنم،به زندگیم،به جامعه ای که توش زندگی میکنم....هرچی بیشتر نگاه کردم حالم بدتر شد چون جز دروغ،خیانت و قلبای شکسته چیزی ندیدم...

تو نگاه اول ظاهرا همه چی خوبه...همه همدیگرو دوست دارن و عاشقونه همو میپرستن،به همدیگه وفا دارن و صادقن با هم...اما این فقط ظاهره قضیس...

یکم که فکر به این وضعت الان میکنم...حتی نمیتونم تصور کنم آینده ی ما میخواد چی بشه...نمیدونم این حسمو چجوری با کلمه ها بگم...دیگه نمیدونم چجوری باید به این آدما اعتماد کنم.

آدمایی که ظاهرتو به باطنت ترجیح میدن،آدمایی که اول با ماشین و کیف پولت آشنا میشن بعد با خودت!!!

آدمایی که تو واسه شادیشون هر کاری میکنی اما اونا فقط باعث ناراحتیه تو میشن.اونایی که کنارتن،دستاشون تو دستته اما فکرشون جای دیگست...

کسایی که همه دار و ندارتو پاش میریزی آخر سر اون میره با یکی دیگه...خیلی وجدانش بیدار باشه یه ببخشید ساده تحویلت میده و میره...دلم میخواد از اینجا برم...برم جایی که هیچکسی منو نشناسه،اینطوری تنها بودنو ترجیح میدم به رابطه های امروزی...بقیه ی حرفامو با شعر میگم،اونا مختصر و مفید حرف دلمو داد میزنن!

نوشته شده در دو شنبه 10 بهمن 1385برچسب:,ساعت 5:21 توسط Fah| |


سلام دوستای خوبم

 

یه سری از پستهایی که تو وبلاگه عکسهاییه که متن روشون نوشته شده که باعث کند شدن بالا اومدن وبلاگ میشه از این به بعد این عکسهارو با اندازه ی کوچک تو پستها میگذارم و هر کس مایله که عکسو با کیفیت خوب و اندازه ی بزرگ ببنه به ادامه ی مطلب بره.

 

وبلاگ پجشنبه ها به روز میشه(البته روزهای تعطیل هم مطلب میگذارم).

در آخر از همتون میخوام که با پیشنهاد و انتقاداتتون به هرچه بهتر شدن وبلاگ کمک کنید.

نوشته شده در 12 آذر 1385برچسب:,ساعت 4:25 توسط Fah| |

صفحه قبل 1 ... 41 42 43 44 45 ... 46 صفحه بعد

کپی برداری بدون ذکر منبع غیر مجاز می باشد
www.sharghi.net & www.kafkon.com & www.naztarin.com