جوووووووووووونم مهر مادری خیلی از این عکس خوشم اومد واسه همینم گذاشتمش...

نوشته شده در شنبه 29 بهمن 1390برچسب:,ساعت 21:13 توسط Fah| |

I just can not carry on,I can't live without your love

I need you now by my side,don't make me cry…cry

I searched for you every where,don’t let this love be over

Let me hold you in my arms,don't make me cry…cry

I love you for ever…I love you forever

I love you for ever…by heart

I love you for ever…I love you forever

I love you for ever…my love…

نوشته شده در چهار شنبه 25 بهمن 1390برچسب:,ساعت 18:54 توسط Fah| |

نوشته شده در چهار شنبه 25 بهمن 1390برچسب:,ساعت 18:50 توسط Fah| |

عشق احساس شگفت انگیزیست...
.
.
.
.
.
.
.
درگیرش که شدی...یک گوسفند گربه صفت رو صدا میزنی جوجو!!!

 

(به جز یه نفر جوووونمـــــــی فینگیلی)

نوشته شده در یک شنبه 23 بهمن 1390برچسب:,ساعت 15:32 توسط Fah| |

نسلی هستیم،که از پشت  قابهای شیشه ای مانیتور یکـدیگـر را در آغوش کشیدیم!!!

نوشته شده در شنبه 22 بهمن 1390برچسب:,ساعت 23:51 توسط Fah| |

بعضی ها
هیچ وقت آدم نمی شوند
در چرخه تکامل
چگونه ظاهر آدم یافتند
نمیدانم...
خصلتشان زخم زدن است  و

خراشیدن روح
حالا تو بگو
چگونه در کنار چنین گرگهایی
اگر چنگ در نیاوری
دوام می یابی؟؟؟

نوشته شده در پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:,ساعت 2:17 توسط Fah| |

سلام بچه ها

چند روز پیش با چندتا از دوستام بودم...همش مینالیدن از زندگی!!!

منم یه پیشنهادی بهشون دادم اونم اینکه سعی کنن دیدشونو عوض کنن و با دید مثبت به زندگی نگاه کنن...

خودمم دو روزی میشه که اینکارو کردم...اصلا زندگیم متحول شد!!!

این یه نمونش:

مشغول رانندگی تو جاده ام...
از فاصله دور پلیس واسم دست تکون میده و ابراز ارادت میکنه !
خیلی آدمای با محبتی هستــن !
چطوری از این فاصله منو شناختن !؟
یکیشون جوگیر میشه تا وسط جاده میاد!
با حرارت خاصی واسم دست تکــون میده !
چراغ میزنم وبا حرکت دست به ابرازعلاقه شون جواب میدم !
دفترچه و خودکار تو دستشه ؛
میخواد ازم امـــضا بگیره ،اما الان وقت ندارم باشه واسه بعد !
اشک تو چشام حلقه میزنه از این همه احساسات پاک و بی آلایش!!!!

نوشته شده در چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:,ساعت 8:53 توسط Fah| |

وقتی خواستن ها بوی شهوت می دهند،
وقتی بودن ها طعم نیاز دارند
وقتی تنهایی ها بی هیچ یادی از یار
با هر کسی پر می شوند
وقتی نگاه ها،
هرزه به هر سو روانه می شوند
وقتی غریزه،
احساس را پوشش می دهد،
وقتی انسان بودن
آرزویی دست نیافتنی می شود
نه...دیگر نمی خواهمت
نه تو را و نه هیچ کس دیگری را...

نوشته شده در پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:,ساعت 1:36 توسط Fah| |

بعضی ها از دور می درخشند!

نزدیک که می شوی تکه شیشه شکسته ای بیشتر نیستند که باید لگدی بهش زد تا از مسیر نور آفتاب دور شوند و چشمان دیگری را خیره نکنند و گول نزنند...

نوشته شده در سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:,ساعت 17:25 توسط Fah| |

کسی می داند فریاد را چگونه میتوان نوشت؟

می دانم فریاد نوشتنی نیست،اما...

اما جایی برای فریاد کشیدن ندارم...

و استخوان هایم دیگر تاب فریاد های درون را ندارند.

تنها جایی که میتوان فریاد کشید روی کاغذ است.

کسی صدای فریاد کلمات روی کاغذ را می شنود؟
!

نوشته شده در دو شنبه 10 بهمن 1390برچسب:,ساعت 14:42 توسط Fah| |

کپی برداری بدون ذکر منبع غیر مجاز می باشد
www.sharghi.net & www.kafkon.com & www.naztarin.com