سکوتم را به باران هدیه کردم

تمام زندگی را گریه کردم

نبودی در فراق شانه هایت

به هر خاکی رسیدم گریه کردم...

 


ادامه مطلب
نوشته شده در سه شنبه 28 دی 1389برچسب:,ساعت 14:26 توسط Fah| |

Come close to me,
Set my Spirit free,
All I need is Love,
Till Eternity.
Listen to my Heart,
What does it say,
You live in my thoughts,
And forever you will stay.
Look at the Flowers,
They never looked so bright,
Now that you are with me,
I am filled with Delight.
Love is so Beautiful,
And it will always be,
All I need is Love,
Till Eternity…

نوشته شده در سه شنبه 25 دی 1389برچسب:,ساعت 16:51 توسط Fah| |


ادامه مطلب
نوشته شده در 16 دی 1389برچسب:,ساعت 1:44 توسط Fah| |


ادامه مطلب
نوشته شده در 14 دی 1389برچسب:,ساعت 15:53 توسط Fah| |

Love that we can not have

is the one that last the longest,

hurts the deepest and feels the strongest…

 

 

 


ادامه مطلب
نوشته شده در 12 دی 1389برچسب:,ساعت 13:6 توسط Fah| |

دیشب دلم گرفته بود مثل هوای بارونی

 

دلم هواتو کرده بود،هوای شیرین زبونیت

 

دلم می خواست گریه کنم بگم که سخته تنهایی

 

ای هم صدا،ای آشنا بگو که پیشم می مونی

 

نمی دونم چه حالی وکجایی و چه می کنی

 

ولی صدات تو گوشمه می گی که اینجا میمونی

 

رفتم کنار پنجره گفتم شاید ببینمت

 

دیدم محاله دیدنت،چون گل باید بچینمت

 

رو صندلی نشستمو یهو دیدم یه قاصدک اومد پیشم

 

خبر آورد ای آشنا یه رازی رو بهت بگم؟؟؟

 

گفتم بگو،آهی کشید،اومد نشست رو شونه هام

 

یواشکی چشماشو بست تا نبینه اشک چشام

 

از تو همش شکوه می کرد،با اشک گرم و دل سرد

 

می گفت که یادت نمی یاد اون روزای آخرو ؟؟

 

چه قدر دلش می خواست نگاش کنی،صداش کنی،

 

بهش بگی دوسش داری،به شرطی تنهاش نذاری

 

تا اومدم بهش بگم برو بگو دوسش دارم،پاش می شینم

 

دیدم که اون رفته بود و منم دارم خواب می بینم...

 

 

نوشته شده در 9 دی 1389برچسب:,ساعت 23:19 توسط Fah| |

نوشته شده در 7 دی 1389برچسب:,ساعت 1:1 توسط Fah| |

وقتی کسی رو دوست داری حاضری جون فداش کنی
حاضری دنیا رو بدی فقط یک بار نگاهش کنی

به خاطرش داد بزنی به خاطرش دروغ بگی
رو همه چیز خط بکشی حتی رو برگ زندگی

وقتی کسی تو قلبته حاضری دنیا بد باشه
فقط اونی که عشقته عاشقی رو بلد باشه

قید تموم دنیا رو به خاطر اون میزنی
خیلی چیزا رو می شکنی تا دل اون رو نشکنی

حاضری که بگذری از دوستای امروز و قدیم
اما صداشو بشنوی شب از میون دو تا سیم

حاضری قلب تو باشه همیشه پیش اون گرو
فقط خدا نکرده اون یک وقت بهت نگه برو

حاضری هر چی دوست نداشت به خاطرش رها کنی
حسابتو حسابی از مردم شهر جدا کنی

حاضری هر جا که بری به خاطرش گریه کنی
بگی که محتاجشی و به شونه هاش تکیه کنی

وقتی کسی تو قلبته یک چیز قیمتی داری
دیگه به چشمت نمیاد اگر که ثروتی داری

حاضری هر چی بشنوی حتی اگر سرزنشه
به خاطر اون کسی که خیلی برات با ارزشه.

حاضری هر کی جز اونو ساده فراموش بکنی
پشت سرت هر چی میگن چیزی نگی و گوش کنی

حاضری که بگذری از مقررات و دین و درس
وقتی کسی رو دوست داری معنی نمیده دیگه ترس...

نوشته شده در 5 دی 1389برچسب:,ساعت 14:32 توسط Fah| |

برای دیدن تو نقره ی ماهو چیدم
تا آسمون هفتم به خاطرت دویدم
برای دیدن تو آسمونو شکافتم
ستاره رو چشیدم تا طعمشو شناختم
برای دیدن تو خارا رو سجده کردم
به جای چشم ابرا سوختم و گریه کردم
برای دیدن تو پاییز شدم شکستم
برف زمستون شدم رو بامتون نشستم
برای دیدن تو از دریاها گذشتم
دور ضریح عکست شب تا سپیده گشتم
برای دیدن تو شدم مثل پنجره
اشاره هات محاله از یاد چشمام بره
برای دیدین تو سوار موجا شدم
چون تو رو داشته باشم همیشه تنها شدم
برای دیدن تو عمری مسافر شدم
به احترام اسمت رفتم و شاعر شدم
برای دیدن تو خط کشیدم رو تقدیر
نگات مثل یه صیاد منو کشید به زنجیر
برای دیدن تو سنگا رو شیدا کردم
طلسما رو شکستم راهها رو پیدا کردم
برای دیدن تو ، تو جنگلا گم شدم
بازیچه ی نگاه ساکت مردم شدم
برای دیدن تو خیلی چیزا شنیدم
خیلی کارا رو کردم اما تو رو ندیدم
برای دیدن تو رفتم تو باغ شعرا
سراغ فال حافظ ، دنبال شعر نیما
برای دیدن تو چه دردایی کشیدم
تبم رسید به خورشید ،‌ تموم شدم ، بریدم
برای دیدن تو از خواب گلو پروندم
چه شبها مثل مجنون تو دشت و صحرا موندم
برای دیدن تو چه قصه ها که داشتم
سرو رو شونه ی رنج چه روزا که گذاشتم
برای دیدن تو قامت غصه خم شد
انگار که قحطی اومد هر چی به جز تو کم شد
برای دیدن تو نیاز نبود بگردم
تو هر جا با من بودی پس تو رو پیدا کردم...

نوشته شده در 3 دی 1389برچسب:,ساعت 1:35 توسط Fah| |

کپی برداری بدون ذکر منبع غیر مجاز می باشد
www.sharghi.net & www.kafkon.com & www.naztarin.com