سالها رفت و هنوز

یک نفر نیست بپرسد از من

که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟

صبح تا نیمه ی شب منتظری

همه جا می نگری

گاه با ماه سخن می گویی

گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی

راستی گمشده ات کیست؟

کجاست؟

صدفی در دریاست؟

نوری از روزنه ی فرداهاست

یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...

نوشته شده در شنبه 30 مهر 1390برچسب:,ساعت 22:3 توسط Fah| |

Chilly drops,icy colds
the loneliness of the skies unfolds
the tears that fell freezes time
and love one's lips mouthed goodbye

walking out in your love one's life
is as hard as like having a strife
is walking away with a lost soul..
and you don't know if he'll ever know..

Hearts do bleed, and tears do fall
and suddenly your lips whispered an empty call
the guest for joy is strikingly hard
with obstacles and adversities at hand

To give up is to die incomplete
to carry on is not to retreat
to live one's life is to give it all
for happiness, pain and sorrow

For everything that matters
and everything that don't
for words unsaid and thoughts unheard
for everything important and everyone who is
for the one you love and the ones you lost
to live one's life is to remain standing after all…

نوشته شده در پنج شنبه 28 مهر 1390برچسب:,ساعت 13:2 توسط Fah| |

در جلسه امتحان عشق
من مانده ‌ام و یک برگۀ سفید
یک دنیا حرف ناگفتنی و یک بغل تنهایی و دلتنگی..
درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی‌شود
در این سکوت بغض ‌آلود
قطره کوچکی هوس سرسره بازی می‌کند
و برگۀ سفیدم عاشقانه قطره را در آغوش می‌کش
عشق تو نوشتنی نیست...
در برگه ‌ام، کنار آن قطره، یک قلب می‌کشم
وقت تمام است...
برگه‌ها بالا...

 

نوشته شده در چهار شنبه 27 مهر 1390برچسب:,ساعت 21:57 توسط Fah| |

این روزا قلبهای همه یخ بسته و دیگه راست نمیگه

غذای قلب عشقه و این روزا وصف عشق حاله ای از لفظ دوست دارمه اما از یه دل مرده

پس این روزا دیگه به حرف دل هم نمیشه اعتماد کرد چون دل ها دیگه مردن...

نوشته شده در چهار شنبه 27 مهر 1390برچسب:,ساعت 13:9 توسط Fah| |

دیگر انتظار بس است
او که رفته بر نمیگردد
این را آیینه به من گفت وقتی
در آن چند خط خوانا دور چشمم
و چند تار موی سپید بر سرم دیدم...
آخر این چشم انتظاری تکراری با من عجین شده است
"گفته بود برمی گردد"
شاید آیینه دروغ گفته باشد...
شاید.....

نوشته شده در چهار شنبه 27 مهر 1390برچسب:,ساعت 11:43 توسط Fah| |

نگران نباش
حال دلم خوب است !!!
نه از شیطنت های کودکانه اش خبری هست
نه از شیون های مداومش ، به وقت  خواستن تو
آرام
جوری که نبینی و نشنوی
گوشه ای نشسته ،
و رویاهایش را به خاک می سپارد...

نوشته شده در دو شنبه 25 مهر 1390برچسب:,ساعت 23:39 توسط Fah| |

پرسیدی:"عاشقمی؟"
گفتم:"دوستت دارم"
بغض کردی و آرام گفتی: اما من "عاشقت هستم..."
روزهای با هم بودنمان با "دوست داشتن"من،
و "عشق" تو گذشت...
همیشه پا پیش گذاشتم،
گذشت کردم،
نگرانت شدم،
تا پای جان آمدم برایت...
اما تو، با تمام عشقت!
روزی که باید محبت میکردی، نکردی
جایی که باید گذشت میکردی، نکردی
وقتی که باید پا پیش میگذاشتی، نگذاشتی.
دیدی که به کلام نبود و در عمل،
دوست داشتن من،بر عشق تو چربید؟!!

نوشته شده در یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:,ساعت 22:32 توسط Fah| |

به همان قدر که چشم تو پر از زیباییست

بی تو دنیای من ای دوست پر از تنهاییست
این غزلهای زلالی که زمن میشنوی
چشمه جاری اندوه دلی دریاییست
چند وقت است که بازیچه مردم شده ام

گرچه بازیچه شدن نیز خودش دنیاییست
دل به دریا زده تا بازهم آغاز کنم

ماجرایی که سرانجامش یک رسواییست
امشب ای آینه تکلیف مرا روشن کن
حق به دست دل من،عقل و یا زیباییست
دلخوش عشق شما نیستم ای اهل زمین
به خداوند که معشوقه من بالاییست
این غزل نیز دل تنگ مرا باز نکرد
روح من تشنه یک زمزمه نیماییست...

نوشته شده در پنج شنبه 21 مهر 1390برچسب:,ساعت 22:46 توسط Fah| |

ساعت از نیمه شب گذشته است و من به این می اندیشم :

اگر کاری که " عشق " با من کرد با تو می کرد

چند روز دوام می آوردی ؟؟؟؟

نوشته شده در پنج شنبه 21 مهر 1390برچسب:,ساعت 17:25 توسط Fah| |

دفتری بود که گاهی من و تو
می نوشتیم در آن
از غم و شادی و رویاهامان
از گلایه هایی که ز دنیا داشتیم
من نوشتم از تو:

 که اگر با تو قرارم باشد
تا ابد خواب به چشم من بی خواب نخواهد آمد
که اگر دل به دلم بسپاری
و اگر همسفر من گردی
من تو را خواهم برد تا فراسوی خیال
تا بدانجا که تو باشی و من و عشق و خدا
تو نوشتی از من:
من که تنها بودم با تو شاعر گشتم
با تو گریه کردم
با تو خندیدم و رفتم تا عشق
نازنیم ای یار
من نوشتم هر بار
با تو خوشبخترین انسانم…
ولی افسوس
مدتی هست که دیگر نه قلم دست تو مانده است و نه من...

نوشته شده در دو شنبه 18 مهر 1390برچسب:,ساعت 22:37 توسط Fah| |

وقتی کسی را دوست دارید که دوستتان ندارد، چه باید بکنید؟ با اینکه ممکن است اولین واکنشتان به اصطلاح آویزان شدن و سعی در برقراری ارتباط باشد، اما بهترین راهکار این است که واقعیت را بپذیرید و سعی کنید آن فرد را فراموش کنید.

“اگر ندیده بودمت، دوستت نمی داشتم. اگر دوستت نداشتم، عاشقت نمی‌شدم. اگر عاشقت نشده بودم، دلم برایت تنگ نمی‌شد. اما همه این کارها را کردم، می‌کنم و خواهم کرد.” 

درد دوست داشتن کسی که هیچ علاقه‌ای در قلبش به شما احساس نمی‌کند، نابودتان می‌کند. شما هم کسی را دوست دارید که دوستتان ندارد؟ پس احتمالاً با احساسات نومیدانه مربوط به آن آشنا هستید. وقتی فکر کنید که آن فرد دقیقاً همانی است که می‌خواهید، این احساسات قوی‌تر هم می‌شوند. بیشتر آدم‌ها با امید اینکه روزی بتوانند آن فرد را به دست بیاورند روزگار می‌گذرانند اما این امیدها هیچ‌وقت به واقعیت بدل نمی‌شوند و آنها را با چشمانی گریان و دلی پردرد بر جای می‌گذارند. عشق نافرجام را همه ما احتمالاً تجربه کرده ‌ایم. منتظر وصال یک عشق شدن ممکن است شکستن قلبتان را به دنبال داشته باشد. با اینکه به نظر دشوار می‌آید اما فراموش کردن و ادامه زندگی بهترین کاری است که می‌توانید انجام دهید.

وقتی کسی را دوست دارید که دوستتان ندارد، چه باید بکنید؟

واقعیت را بپذیرید: وقتی عاشق کسی هستیم احساس می‌کنیم که آن فرد تنها کسی است که می‌تواند ما را شاد و خوشبخت کند. چیزی که نمی‌توانیم درک کنیم این است که هیچوقت نمی‌توانیم با کسی که دوستمان ندارد خوشبخت شویم. پس بااینکه ممکن است احساس کنید می‌توانید برای همه عمر به آن فرد متعهد باشید، اما فرد مقابل این احساس را به شما ندارد. پس به جای سعی و تلاش برای برقراری ارتباط با آن فرد سعی کنید این واقعیت را بپذیرید که این عشق دوطرفه نیست و آن را فراموش کنید. دیگر وقت و فکر و انرژی بیشتری را صرف آن فرد نکنید. پذیرش این واقعیات باعث می‌شود بتوانید تمرکزتان را تغییر داده و اولین قدم برای فراموش کردن آن فرد را بردارید.

فراموش کنید: برهم خوردن یک رابطه عاطفی سخت‌ترین قسمت است. تا می‌توانید گریه کنید، بعد همه عکس‌ها و یادگاری هایی که او و زمانهای خوشی که با او داشتید را به یادتان می‌آورد، بیرون بریزید و از چیزها و جاهایی که شما را به یاد او می‌اندازد دوری کنید. درعوض رو به کارهایی بیاورید که مشغولتان می‌کنند، مثل گذراندن وقت با دوستانتان، انجام کارهایی که دوست دارید و از آن لذت می‌برید. این کار باعث می‌شود دیگر در مورد آن فرد خیالپردازی نکنید و به جنبه‌ های دیگر زندگی هم نگاه کنید.

 

عاشق شوید: اگر کسی دوستتان ندارد ولی باز هم با شما مانده است مطمئناً خیلی از خودش مایه نمی‌گذارد. به ‌جای آویزان شدن برای با او بودن، دست از عذاب دادن خودتان بردارید، دست از او کشیده و به زندگی خودتان برسید. به خودتان توجه کنید و به چیزهای غیرلازم نپردازید. با گذشت زمان یاد می‌گیرید که فراموش کنید و دوباره عاشق شوید.

عشق واقعی زمانی است که دو طرف بتوانند از نظر احساسی و ذهنی همه احساساتشان را با هم شریک باشند. این یک عشق سالم، متوازن و درست است. پس اگر به کسی ابراز عشق کرده‌اید و به نظر می‌رسد که او این احساس را به شما ندارد، دیگر عشق با ارزشتان را صرف او نکنید. با اینکه کسی را دوست دارید که دوستتان ندارد، اما یادتان باشد که این پایان دنیا نیست. با گذشت زمان با کسی آشنا می‌شوید که می‌تواند شاد و خوشبختتان کند و به همان اندازه دوستتان خواهد داشت...

نوشته شده در شنبه 16 مهر 1390برچسب:,ساعت 15:10 توسط Fah| |

باورم کن خیلی تنهام ، باورم کن ای عزیزم

تا تمومه زندگیمو من به پای تو بریزم

باورم کن خیلی خستم ، باورم کن دلشکستم

کاشکی تو نگام میخوندی که فقط دل به تو بستم

میمیرم اگه یه روزی غم ببینم توی چشمات

کاشکی لحظه های تلخم پر شه از عطر نفسهات

طفلکی دلم به جز تو هیچی از خدا نمیخواد

نزار غصه های این دل بشه هم صدای فریاد

منتظر بودم و هستم نگو چشم برات نباشم

این تمومه دلخوشیم بزار از غصه رها شم

اگه میشنوی صدامو بیا همخونه ی من شو

خونمون خیلی کوچیکه قدر پرواز من و تو...

نوشته شده در جمعه 15 مهر 1390برچسب:,ساعت 16:58 توسط Fah| |

آرزوی خورشید کافی برای تو می‌کنم که افکارت را روشن نگاه دارد بدون توجه به اینکه روز چقدر تیره است.

آرزوی باران کافی برای تو می‌کنم که زیبایی بیشتری به روز آفتابیت بدهد .
آرزوی شادی کافی برای تو می‌کنم که روحت را زنده و ابدی نگاه دارد .
آرزوی رنج کافی برای تو می‌کنم که کوچکترین خوشی‌ها به بزرگترینها تبدیل شوند .
آرزوی بدست آوردن کافی برای تو می‌کنم که با هرچه می‌خواهی راضی باشی .
آرزوی از دست دادن کافی برای تو می‌کنم تا بخاطر هر آنچه داری شکرگزار باشی .
آرزوی سلام‌های کافی برای تو می‌کنم که بتوانی خداحافظی آخرین راحتری داشته باشی ."

نوشته شده در سه شنبه 12 مهر 1390برچسب:,ساعت 23:10 توسط Fah| |

دلم گرفته به اندازه وسعت تمام دلتنگی های عالم
شیشه قلبم آنقدر نازك شده كه با كو چكترین تلنگری میشكند
دلم می خواهد فر یاد بزنم ولی واژه ای نمی یابم كه عمق دردم را در فریاد منعكس كند فریادی در اوج سكوت كه همیشه برای خودم سر داده ام
دلم به درد می اید وقتی سر نوشت را به نظاره مینشینم
كاش می شد پرواز كنم
پروازی بی انتها تا رسیدن به ابدییت
كاش می شد..................
در میان هجوم بی رحمانه درد خودم را پیدا كنم
نفرین به بودن وقتی با درد همراه است
بغض كهنه ای گلویم را میفشارد
به گوشه ای پناه میبرم
كاش این بار هم كسی اشكهایم را نبیند...

نوشته شده در دو شنبه 11 مهر 1390برچسب:,ساعت 23:33 توسط Fah| |

I look in the mirror, doing the same motions each day,
I ask myself, does it get better, being this way?

I look longingly at my knife,
I would do anything to stop the fights.

But my wrists are now covered in red,
As I sigh and lay on my stained bed.

The darkness never leaves my heart,
And as I let a tear out, I know it's tearing me apart.

I'm tired, I want it all to end,
It's not as if I even have at least one friend.

Let me die, I beg, I plead,
My own Father told me to leave.

My wrists are covered in scars,
And I long to belong in someone's arms.

It's all thanks to you,
And no one has a clue...

نوشته شده در شنبه 9 مهر 1390برچسب:,ساعت 14:38 توسط Fah| |

دیشب در جاده های سکوت ، در ایستگاه عشق

هرچه منتظر ماندم کسی برای لمس تنهائیم توقف نکرد

و من تنهاتر از همیشه به خانه برگشتم...

 

نوشته شده در شنبه 9 مهر 1390برچسب:,ساعت 1:10 توسط Fah| |

به دادم برس گریه،دلم خیلی گرفته

نگو از دوریه کی،نپرس از چی گرفته

اونی که وقت رفتن دوباره عاشقم کرد

خودش آباد شد اما دلم ویرون شد از غم...

نوشته شده در جمعه 8 مهر 1390برچسب:,ساعت 15:16 توسط Fah| |

Wake up one morning and all you know is you are so lost in love
Feel so empty without them and miss them each time they go away
Do every little thing to make them happy leaving so little for your self
There won’t be appreciation for that because they will be gone

When people say it’s going to last forever, do they ever mean it?
When they say they love you, is that even true?
Love someone truly; have your heart torn into pieces
Because tomorrow, it shall be someone else

I would like to believe in love, but hey who wants to feel empty down the road?
People say we should get used to this
Is there any time you are ready for farewell from this one you adore?
Just asking…..

The saddest part of saying goodbye is that
The thought of it replays in your mind
It hurts to realize that all the efforts were wasted,
That the golden moments you shared are never going to come back,
And that you may never see a bright smile from the other again.

“It sucks” that is what is probably going through your mind
But hey lets face it; people always leave though at times they come back
And when your dreams are finally shattered,
Remember they were always meant to leave.
Well, those are sounds of a broken heart...

نوشته شده در جمعه 8 مهر 1390برچسب:,ساعت 11:33 توسط Fah| |

نوشته شده در پنج شنبه 7 مهر 1390برچسب:,ساعت 15:21 توسط Fah| |

هنوز هم عاشقانه‌هایم را عاشقانه برای تو مینویسم..

هنوز هم در ازدحام این همه بی تو بودن از با تو بودن حرف میزنم.

هنوز هم باور دارم عشق ما جاودانه است...

این روزها دیگر پشت پنجره مینشینم و به استقبال باران میروم.

میدانم پائیز، هنوز هم شورانگیز است.

میدانم  یکی از همین روزها کسی که نبض زندگی من است،

کسی که جز تو نیست بازمی‌گردد...

میدانم تمام میشود و ما رها میشویم؛ پس بگذار بخوانم:

اولین عشق من و آخرین عشق من تویی

نرو، منو تنها نذار که سرنوشت من تویی...

نوشته شده در چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:,ساعت 14:12 توسط Fah| |

 

ما عاشق هم بودیم حسی که یه عادت نیست

از من که گذشت اما، این رسم رفاقت نیست
اینکه منو از قلبت  بی واهمه میگیری
اینکه منو میبازی ، دنبال کسی میری
وقتی همه ی دنیات تنهایی و غربت بود
وقتی همه جا با تو احساس یه وحشت بود

من کنارت بودم اما تو نخواستی که بفهمی...

نوشته شده در چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:,ساعت 14:5 توسط Fah| |

You said you didn't want to see me get hurt,
so does that mean you closed your eyes when I cried?

نوشته شده در سه شنبه 5 مهر 1390برچسب:,ساعت 21:16 توسط Fah| |

نیمکت عاشقی یادت هست؟
کنار هم، نگاه در نگاه و سکوتمان چه گوش نواز بود...
بید مجنون زیر سایه اش امانمان داده بود،
برگهای رنگینش را به نشانه عشقمان بر سرمان می ریخت.
او نیز عاشق بودنمان را به رخ پاییز می کشید،
اما اکنون پاییز.. نبودنت را، جداییمان را به رخ می کشد.

بگو، صدایم کن، بیا تا دوباره ما شویم،
مرحمی بر سوز دلم باش، نگاه کن، پاییز به من می خندد، بیا داغ جداییمان را به دلش بگذاریم.
بیا کلاغ ها را پر دهیم تا خبر وصلمان را به پرستوها مژده دهند.
دوباره صدایم کن...

نوشته شده در سه شنبه 5 مهر 1390برچسب:,ساعت 21:10 توسط Fah| |

نوشته شده در سه شنبه 5 مهر 1390برچسب:,ساعت 14:9 توسط Fah| |

دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده

اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده

دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده

تنها مدارا می کنیم دنیا عجب جایی شده

هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن میکنم

آینده ی این خونه رو  با شمع روشن میکنم

در حسرت فردای تو تقویممو پر می کنم

هر روز این تنهایی رو فردا تصور میکنم

هم سنگ این روزای من حتی شبم تاریک نیست

اینجا به جز دوری تو چیزی به من نزدیک نیست

هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن میکنم

آینده ی این خونه رو  با شمع روشن میکنم...

نوشته شده در یک شنبه 3 مهر 1390برچسب:,ساعت 23:21 توسط Fah| |

هر چند دقیقه یک بار،آتش زدن یک سیگار خاطره که بد جورم دود اندوه ازش بلند بشه
موزیک آرامبخش خوبیهات از تو هندزفری که چهار ستون افکارمو بلرزونه
زیر شر شر بارون اشکهام که بی اختیار روی سر لحظه لحظه ی زندگیم میریزه
تو یک بعدازظهر بی تو بودنِ محض...
آخ چه حالی میده این داغونیه مزمن
هیس!ساکت....
منو به خودم نیارید
میخوام تنها باشم.....

نوشته شده در شنبه 2 مهر 1390برچسب:,ساعت 20:32 توسط Fah| |

کاش میدانستیم چه غریبانه زیر چتر تنهایی به ابدیت سپرده شدیم

کاش زورق خیانت ها در میان تلاطم  راستی ها غرق می شد

کاش نگاه های معصومانه و بی هوسمان

در ژرف ترین نقطه احساسمان رخنه میکرد

کاش شاپرک حقیقت در هاله ی ابهام نمی سوخت

کاش بی پروا قفس زرین کوب دل را می شکستیم

تا شاید کبوتر عشق پرواز را به خاطر می سپرد

کاش قاصدک مهربانی ها در تپش مکرهایمان پایمال نمی شد

کاش دوست داشتن هایمان رعیت زمان نبود و ما

خارج از قلب ثانیه ها تا ابد عشق را می ستاندیم...

نوشته شده در شنبه 2 مهر 1390برچسب:,ساعت 1:59 توسط Fah| |

Our love is like a rose, Plenty of moments soft as pedals, Some moments as sharp as thorns, But the difference between them Is that our love will never wilt or die.

نوشته شده در شنبه 2 مهر 1390برچسب:,ساعت 1:55 توسط Fah| |

چشماشو بست و مثل هر شب انگشتاشو کشيد روی دکمه های پيانو.
صدای موسيقی فضای کوچيک کافی شاپ رو پر کرد.
روحش با صدای آروم و دلنواز موسيقی , موسيقی که خودش خلق می کرد اوج می گرفت.
مثه يه آدم عاشق , يه ديوونه , همه وجودش توی نت های موسيقی خلاصه می شد...


ادامه مطلب
نوشته شده در شنبه 2 مهر 1390برچسب:,ساعت 1:44 توسط Fah| |

چه دنیای عجیبیه اینکه دلم تورو میخواد

دل تو با یکی دیگست دوست نداره منو زیاد

یکی تو زندگیته و بودن من اضافیه

گاهی میپرسی حالمو ، همین که باشم کافیه

فرض کن که هیشکی اسممو کنار اسمت نیاورد

فرض کن تو این بازی یکی نفهمید و اون یکی برد

بد نیست اگه فکره منو بیرون بریزی از سرت

شاید میخوای بهم بگی دیگه نیام دور و برت

خیلی چیزا هست که دیگه نیمه تموم مونده حالا

خیلی چیزارو نمیشه بهش بگی یه اشتباه

فرض کن که هیچوقت من و تو هیچ جای دنیا ما نشد

فرض کن که هیچ صبحی چشام تو چشمای تو باز نشد...

نوشته شده در جمعه 1 مهر 1390برچسب:,ساعت 23:21 توسط Fah| |

نوشته شده در جمعه 1 مهر 1390برچسب:,ساعت 18:18 توسط Fah| |

نوشته شده در جمعه 1 مهر 1390برچسب:,ساعت 17:15 توسط Fah| |

انگار همیشه با منی مثله یه سایه،یه نفس

خراب خاطراتتم خیلی عزیزی همنفس

تمومه شب تمومه روز همیشه همراهه منی

همش به تو فکر میکنم تو حس خوب بودنی

با تو که آشنا شدم از آ دما جدا شدم

یه گوشه رفتم و برات عاشقی بیصدا شدم

تو عادت همیشه ای  واسه دلی که عاشقه

حضور تو کنار من قشنگیه دقایقه

انگار همیشه با منی مثله نفس،یه خاطره

واسه دوباره دیدنت دلم همش منتظره

تمومه خواهشه منی تمومه دوست داشتنی هام

تمومه شب تمومه روز عطر نفسهاتو می خوام

تو عادته همیشه ای واسه دلی که عاشقه

حضور تو کنار من قشنگیه دقایقه...

نوشته شده در جمعه 1 مهر 1390برچسب:,ساعت 15:41 توسط Fah| |

همش که نمیشه شعر گفت و تو فاز غم موند!!!

عکس با سایز بزرگ در ادامه مطلب


ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 1 مهر 1390برچسب:,ساعت 12:21 توسط Fah| |

کپی برداری بدون ذکر منبع غیر مجاز می باشد
www.sharghi.net & www.kafkon.com & www.naztarin.com