در کنار باغچه به خلوت بی همتای آسمان امشب نگاه میکنم
نمی دانم خواب چرا با چشمانم دیگر بیگانه است
یک آسمان پر ستاره و یک ماهه نیمه
سکوت را صدای جیرجیرک میشکند،گویا او هم بیخواب است امشب
چیزی در من مرا به این حال می خواهد...
من گناهکارم که دوری از چشمان زیبایت شکنجه ی من شده و چه سخت شکنجه ایست
چشمانم بی طاقتند که اینگونه نم نم میخوانند از دلتنگی ام
به زمان قسم گلم که باور مرگ برای من راحتتر از دوری توست
امشب چقدر من و شب و این جیرجیرک تنهاییم...
جیرجیرک با صدایش می گوید تنهاست،شب با خلوتش
و من با اشک ها و دلتنگی هایم...
نظرات شما عزیزان:
.gif)
گفتی که مرا دوست نداری گلهای نیست
بین من و عشق تو ولی فاصلهای نیست
گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن
گفتی که نه، باید بروم حوصلهای نیست
پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف
تو رفتی و دیگر اثر از چلچلهای نیست
گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت
جز عشق تو در خاطر من مشغلهای نیست
رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت
بگذار بسوزد دل من مسالهای نیست
.gif)