I always knew that looking back to the
cries would make me laugh;but
I never knew that looking back
to the laughs would make me cry…
همیشه میدونستم به یاد اوردن اشکای گذشته باعث خندم میشه; اما
نمیدونستم به یاد اوردن خنده های گذشتم منو به گریه میندازه...
غم اوارگی و دربدری
غم تنهایی و خونین جگری
قاصدک وای به من همه از خویش مرا می رانند
همه دیوانه و دیوانه ترم می خوانند
مادر من عم هاست مهد و گهواره من ماتم است
قاصدک دریابم.
روح من عصیان زده و طوفانیست
اسمان نگهم بارانیست
قاصدک غم دارم غم به اندازه سنگینی عالم دارم
غم من صحراهاست افق تیره او ناپیداست
قاصدک دیگر از این پس منم و تنهایی
وبه تنهایی خو در هوس عیسایی
و به عیسایی خود منتظر معجزه ای_غوغایی
قاصدک حال گریزش دارم
می گریزم به جهانی که در ان پستی نیست
پستی و مستی و بد مستی نیست
می گریزم به جهانی که مرا ناپیداست
شاید ان نیز فقط یک رویاست...
من پذیرفتم شکست عشق را
پندهای عقل دور اندیش را
من پذیرفتم که عشق افسانه است
این درد آشنا دیوانه است
می روی شاید فراموشت کنم
با فراموشی هم آغوشت کنم
گرچه تو شادان تر از من میروی
آروز دارم ولی عاشق شوی
آرزو دارم بفهمی درد را
تلخی برخوردهای سرد را...
یه جوری عاشقت هستم که خوابم با تو بیداره
میخوام تنها بشم اما خیال تو نمیزاره
یه جوری عاشقت هستم که تو شاید نمیدونی
ولی بازم یه احساسی به من میگه نمیمونی
چرا نشکسته میمونن همه بغضای ناخونده
بگو تا مرز آغوشت چقدر دلواپسی مونده
کدوم خوابه که دور از تو هنوز آرومه آرومه
نمیدونم شبم تا کی از آغوشه تو محرومه
از این تاهایی میترسم،از این آینده ی مبهم
از اینکه هردومون باشیم ولی دور از نگاه هم
از اینکه هردومون باشیم ولی دور از نگاه هم
اتاق و سقف نزدیک و یه قاب عکس و بیداری
ببین تو خلوتت آیا تو هم حاله منو داری
چرا نشکسته میمونن همه بغضای ناخونده
بگو تا مرز آغوشت چقدر دلواپسی مونده…
بی هوا رفتی و بی هوا شکستم
بی هوا رفتی،تو کجائی...گریه کردم
تو سفر کردی و دنیام زیر و رو شد
گفته بودی که دیگه برنمیگردم
باورم نمیشه چشمات روبه روم نیست
عزیزم چشمای تو دنیای من بود
با تو من به اوج قصه میرسیدم
قصه ی چشمای تو رویای من بود
بی هوا رفتی و بی هوا بریدی
لحظه لحظه های عمر ما حروم شد
نامتو خوندم و صد دفعه شکستم
چرا آخرش به این تلخی تموم شد...